العربیة

لغة القرآن


رياح الجنون

-صدِئتْ عَرَباتُ النهارْ
صَدىء الفارسُ.
إنني مقبلٌ من هناكْ
من بلاد الجذور العقيمهْ
فَرَسي برعمٌ يابسُ
وطريقي حِصارْ.
ما لكم , ما لكم تَسخرونْ ؟
اهرُبوا فأنا من هناكْ
جئتكم, فلبستُ الجريمهْ
وحملتُ إليكم رياحَ الجنونْ .

-
بادهای جنون آمیز
-
درشکه های روز اکسیده شدند
--------و تک سوار نیز
من از آن جا می آیم
از سرزمین ریشه های بی حاصل
اسبم شکوفه ی خشکی است
---------و راهم بسته .
شما برای چه ، برای چه به سخره می گیریدم ؟
بگریزید ،
------من آن جایی ام
با تن پوشی از جنایت آمده ام
و برایتان
بادهای جنون آمیز را آورده ام .

-
2
جسر الدموع

-
ثَمّة جسْرٌ من الدمع يمشي معي
---يتكسّر تحتَ جفوني
--ثَمّة في جلديَ الخَزفيّ
---فارِسٌ للطفوله
يربطُ أفراسه بظلّ الغصونِ
---بحبال الرياحْ
ويغنّي لنا بصوتِ نبيٍّ :
" أيَهذي الرياحْ
أيّهذي الطفوله
يا جسوراً من الدّمعِ
مسكورةً وراء الجفونِ . "


پل سرشک ها


پلی از سرشک ها این جاست
-----------که با من راه می روند
و پسِ پلک هایم می شکنند
این جا ،
---زیرِ پوستِ سفالینه ام
کودکِ تکسواریست
که اسب هایش را با طنابِ بادها ،
به سایه ی شاخه ها می بندد
و با صدایی پیامبرگونه برایمان آواز می خواند :
" ای بادها
ای کودکی
ای پل های سرشکِ شکسته در پسِ پلک ها . "
-
-
3
الكرسي
-
مِن زَمَنٍ صرختُ بالمدينه :
يا قشْرَةَ العالم في يَديّ.
من زمنٍ تَمْتَمتُ للسفينه ـ
أُغنيَتي في اللهب الورديّ :
أَلكلُّ أو لا شيء.
تَعِبتُ يا أحفاديّ الصِغار
منّي ، من البِحار ،
هاتوا ليّ الکرسيّ .

--
صندلی

-
سال ها در شهر فریاد زدم
ای پوست جهان میان دستانم
سال ها زیر لب ترانه ام را در آتشی گلرنگ
--------------------برای کشتی زمزمه کردم
همه یا هیچ .
ای نواده های کوچکم ،
--خسته شدم
----------------از خویشتن ، از دریا ها ،
برایم صندلی بیاورید .

-
-
4
أخلق أرضاً
-
-
أخلقُ أرضاً تثورُ معي وتخونُ
أخلق أرضاً تجسّسْتُها بعروقي
ورَسمْتُ سماواتِها برعدي
...وزيّنتُها ببروقي،
حدّها صاعِقٌ وموجٌ
...وراياتُها الجفونُ.


....سرزمینی می سازم


سرزمینی می سازم
که با من به جوش و خروش آید
......................و غدارانه رفتار کند
سرزمینی می سازم
که با رگ هایم کشف نمودمش
و آسمانش را
و با رعد و برق نقش و تزیین بسته ام
مرزش آذرخش است و موج
........................و پلک ها بیرق هایش .

-
-
5
الجرس

النّخيلُ انحنى
والنهارُ انحنى والمسارْـ
إنه مُقبلٌ ، إنه مثلُنا ؛
غير أنّ السماءْ
رفعت باسْمِه سقفَها الممطرا
ودنّتْ كي تُدلّي
وجهَه ، فوقَنا ، جرَساً أخضرا .

-
-
ناقوس

درخت نخل خمیده شد
مسیر نور و روز خمیده شد
او می آید
بسان من و تو
با این تفاوت که سقف بارانیش را
آسمان به نامش برافراشته
و نزدیک می شود
تا که چهره اش را بر سرمان بیاویزد
چونان ناقوس سبزی .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در 27 / 10 / 1390برچسب:,ساعت 19:36 توسط عباس حیدری رباطی| |


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - قالب وبلاگ